عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 23 آبان 1391
بازدید : 532
نویسنده : حسن عادل

گنجشک آبادانی

یک گنجیشک آبادانی داشته واسه خودش پرواز میکرده، یهو از دور یک عقاب میبینه. میره جلو، بالهاشو باز میکنه، میگه: هو ولک! بالها رو حال می‌کنی؟! عقابه میگه: برو عموجون، حال و حوصله ندارم. گنجیشکه میگه: نه جون ولک، نیگاه کن هیبت بال رو، رنگ پر رو، حال میکنی؟! عقابه میگه: برو بچه به بازیت برس ، من بهت اشاره کنم همه پرهات میریزه. گنجیشکه از رو نمیره، میگه: ههه! ولک پرهای من بریزه؟! نظاره کن قطر بال رو… صفا کن! عقابه شاکی میشه، یک تلنگر میزنه به گنجیشکه، همه پرهاش میریزه تعادلشو از دست میده سقوط میکنه.

همونجور که داشته لخت مادرزاد میافتاده پایین، داد میزنه: هوو ولک!… حال میکنی هیکل رو.

———————————–———————————–—————–

شماره ناشناس

ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟
-بله ،شما؟
-من داداشتم ،صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم .

شماره ناشناس بعدی :
-دوست پسر داری؟
-نه نه اصلا
-من دوست پسرتم ……واقعا که …
-عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!!
- خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو….

———————————–———————————–—————–

ناو هواپیما بر یو اس اس لینکلن

گفتگوی آمریکایی ها و اسپانیایی ها روی فرکانس اضطراری کشتیرانی

گفتگویی که واقعاً روی فرکانس اضطراری کشتیرانی، روی کانال ۱۰۶ سواحل Finisterra Galicia میان اسپانیاییها و آمریکاییها در ۱۶ اکتبر ۱۹۹۷ضبط شدهاست. اسپانیاییها (با سر و صدای متن): A-853 با شما صحبت میکند. لطفاً ۱۵درجه به جنوب بچرخید تا از تصادف اجتناب کنید. شما دارید مستقیماً به طرفما میآیید. فاصله ۲۵ گره دریایی.

آمریکاییها (با سر و صدا): ما به شما پیشنهاد میکنیم ۱۵ درجه به شمال بچرخید تا با ما تصادف نکنید. اسپانیاییها: منفی. تکرار میکنیم ۱۵ درجه به جنوب بچرخید تا تصادف نکنید.

آمریکاییها (یک صدای دیگر): کاپیتان یک کشتی ایالات متحده آمریکا با شما صحبت میکند. به شما اخطار میکنیم ۱۵ درجه بشمال بچرخید تا تصادف نشود.

اسپانیاییها: این پیشنهاد نه عملی است و نه مقرون به صرفه. به شما پیشنهاد میکنیم ۱۵ درجه به جنوب بچرخید تا با ما تصادف نکنید.

آمریکاییها (با صدای عصبانی): کاپیتان ریچارد جیمس هاوارد، فرمانده ناو هواپیمابر یو اس اس لینکلن با شما صحبت میکند. ۲ رزم ناو، ۵ ناو منهدم کننده، ۴ ناوشکن، ۶ زیردریایی و تعداد زیادی کشتیهای پشتیبانی ما را اسکورت میکنند. به شما پیشنهاد نمیکنم، به شما دستور میدهم راهتان را ۱۵ درجه به شمال عوض کنید. در غیر اینصورت مجبور هستیم اقدامات لازمی برای تضمین امنیت این ناو اتخاذ کنیم. لطفاً بلافاصله اطاعت کنید و از سر راه ما کنار روید !!!

اسپانیاییها: خو آن مانوئل سالاس آلکانتارا با شما صحبت میکند. ما دو نفر هستیم و یک سگ، ۲ وعده غذا، ۲ قوطی آبجو و یک قناری که فعلاً خوابیده ما را اسکورت میکنند. پشتیبانی ما ایستگاه رادیویی زنجیره دیال ده لاکورونیا و کانال ۱۰۶ اضطراری دریایی است. ما به هیچ طرفی نمیرویم زیرا ما روی زمین قرار داریم و در ساختمان فانوس دریایی A-853 Finisterra روی سواحل سنگی گالیسیا هستیم و هیچ تصوری هم نداریم که این چراغ دریایی در کدام سلسله مراتب از چراغهای دریایی اسپانیا قرار دارد. شما میتوانید هر اقدامی که به صلاحتان باشد را اتخاذ کنید و هر غلطی که میخواهید بکنید تا امنیت کشتی کثافتتان را که بزودی روی صخرهها متلاشی میشود تضمین کنید. بنابراین بازهم اصرار میکنیم و به شما پیشنهاد میکنیم عاقلانهترین کار را بکنید و راه خودتان را ۱۵ درجه جنوبی تغییردهید تا از تصادف اجتناب کنید.

آمریکاییها: آها. باشه. گرفتیم. ممنون …

———————————–———————————–—————–

عشق خرکی

آهو خیلی خوشگل بود. یک روز یک پری سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟
آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.
پری آرزوی آهو رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد.

شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.
حاکم پرسید: علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم, این خیلی خره.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: شوخی سرش نمیشه, تا براش عشوه میام جفتک می اندازه.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: آبروم پیش همه رفته, همه میگن شوهرم حماله.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: مشکل مسکن دارم, خونه ام عین طویله است.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: اعصابم را خورد کرده, هر چی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه می کنه.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: تا بهش یه چیز می گم صداش رو بلند می کنه و عرعر می کنه.
حاکم پرسید:دیگه چی؟
آهو گفت: از من خوشش نمی آد, همه اش میگه لاغر مردنی, تو مثل مانکن ها می مونی.
حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آیا همسرت راست میگه؟
الاغ گفت: آره.
حاکم گفت: چرا این کارها رو می کنی ؟
الاغ گفت: واسه اینکه من خرم.
حاکم فکری کرد و گفت: خب خره دیگه چی کارش میشه کرد.
نتیجه گیری اخلاقی: در انتخاب همسر دقت کنید.
نتیجه گیری عاشقانه: مواظب باشید وقتی عاشق موجودی می شوید عشق چشم هایتان را کور نکند.

———————————–———————————–—————–

بارانه

اولین جلسه ی کلاس بود، استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند،
رسید به اسم «بارانه». شخص مورد نظر را که پیدا کرد!
پرسید: واسه چی بارانه؟
دختر جواب داد: واسه اینکه روز تولدم بارون میومده !؟
یه نفر از ته کلاس داد زد : خوبه اون روز آفتابی نبوده !!!

———————————–———————————–—————–

گربه شیطون

یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و ۴ تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه.
این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره…..

یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین. بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و
رودخانه و. .
خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.

یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره. مرده میپرسه: ” اون
گربه کره خر خونس؟” زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!

———————————–———————————–—————–

نشانه های زن و شوهر

زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند وآنها را خواستند!
پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم
ماموران مدرک خواستند،
زن و مرد گفتند نداریم !
ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید ؟!
زن و مرد گفتند …

برای ثابت کردن این امرنشانه های فراوانی داریم … !

اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند،
ما دستهایمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند،
ما رویمان به طرف دیگریست! 



:: موضوعات مرتبط: داستان های خنده دار , ,
تاریخ : سه شنبه 23 آبان 1391
بازدید : 551
نویسنده : حسن عادل

                                                                                     تبلیـــــغ کوکاکولا / مصاحبه شغلی / میدونی من کیم؟!

تبلیغ کوکاکولا

یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت .

دوستی از وی پرسید: «چرا در کشورهای عربی موفق نشدی؟»

وی جواب داد: «هنگامی که من به آنجا رسیدم مطمئن بودم که می توانم موفق شوم و فروش خوبی داشته باشم. اما مشکلی که داشتم این بود که من عربی نمی دانستم. لذا تصمیم گرفتم که پیام خود را از طریق پوستر به آنها انتقال دهم. بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:

پوستر اول مردی را نشان می داد که خسته و کوفته در بیان بیهوش افتاده بود.

پوستر دوم مردی که در حال نوشیدن کوکا کولا بود را نشان می داد.

پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می داد.

پوستر ها را در همه جا چسباندم.»

دوستش از وی پرسید: «آیا این روش به کار آمد؟»

وی جواب داد: «متاسفانه من نمی دانستم عربها از راست به چپ می خوانند و لذا آنها ابتدا تصویر سوم، سپس دوم و بعد اول را دیدند.!!!!

***

مصاحبه شغلی

در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شرکتی، مدیر منابع انسانی شرکت از مهندس جوان صفر کیلومتر ام آی تی پرسید: «و برای شروع کار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟»

مهندس گفت: حدود ۷۵۰۰۰ دلار در سال، بسته به اینکه چه مزایایی داده شود.

مدیر منابع انسانی گفت: خب، نظر شما درباره ۵ هفته تعطیلی، ۱۴ روز تعطیلی با حقوق، بیمه کامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیک و مدل بالای در اختیار چیست؟

مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی می کنید؟!»

مدیر منابع انسانی گفت: بله، اما اول تو شروع کردی !!!

***

میدونی من کیم؟!

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد:

«یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»

کارمند تازه وارد گفت: «نه»

صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»

مدیر اجرایی گفت: «نه»

کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت!!!! 



:: موضوعات مرتبط: داستان های خنده دار , ,
تاریخ : سه شنبه 23 آبان 1391
بازدید : 601
نویسنده : حسن عادل

مطمئنا شما نیز یکی از طرفداران بازی محبوب ماریو یا همان قارچ خور هستید. اکنون سایت یک موبایل سری جدید این بازی جذاب را با نام ماریو SuperMario 4 برای دانلود شما تهیه نموده است. این نسخه از بازی نسبت به نسخه های دیگر تغییراتی قابل توجه در خود داده است که باعث جذاب تر شدن این بازی شده است. این بازی مناسب برای تمامی گوشی های دارای رزولوشن ( 360x640 ) می باشد.                                                                                                                                       



:: موضوعات مرتبط: بازی جاوا , ,
تاریخ : یک شنبه 21 آبان 1391
بازدید : 610
نویسنده : حسن عادل

                                                                                                              شاید بسیاری از جوانان بگویند، ملانصرالدین دیگه چیه و این قصه ها دیگه قدیمی شده. ولی باید گفت که روایت های ملانصرالدین تنها متعلق به کشور ما و یا مشرق زمین نیست. شاید شخصیت او مربوط به دوران قدیم است ولی پندهای او متعلق به تمام فرهنگ ها و دورانهاست.

ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده اند.

در کشورهای آمریکایی و روسیه او را بیشتر با شخصیتی بذله گو و دارای مقام والای فلسفی می شناسند. به هر حال او سمبلی است از فردی که گاه ساده لوح و احمق و گاه عالم و آگاه و حاضر جواب است که با ماجراهای به ظاهر طنزآلودش پند و اندرزهایی را نیز به ما می آموزد.

داستان خویشاوند الاغ

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!

داستان دم خروس

یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت,
ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام,
ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.

داستان خروس شدن ملا

یک روز ملا به گرمابه رفته بود تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند سر بسر او بگذارند به همین جهت هر کدام تخم مرغی با اورده بودند و رو به ملا کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم می گذاریم اگر کسی نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!
ملا ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو! جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا این چه صدایی است بنا بود مرغ شوی!
ملا گفت : این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند!

داستان الاغ دم بریده

یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.
اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.
اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟

داستان مرکز زمین

یک روز شخصی که می خواست سر بسر ملا بگذارد او را مخاطب قرار داد و از او پرسید: جناب ملا مرکز زمین کجاست؟
ملا گفت : درست همین جا که ایستاده ای؟
اتفاقا از نظر علمی هم به علت اینکه زمین کروی شکل است پاسخ وی درست می باشد.

داستان پرواز در اسمانها

مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!

داستان درخت گردو

روزی ملا زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن
مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد.
ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!

داستان قیمت حاکم

روزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟
ملا گفت : بیست تومان.
حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است.
ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت ارزش نداری!

داستان قبر دراز

روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!
شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است!
ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!

داستان خانه عزاداران

روزی ملا در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست دخترکی در خانه بود و گفت : نداریم!
ملا گفت: لیوانی آب بده!
دخترک پاسخ داد: نداریم!
ملا پرسید: مادرت کجاست:
دخترک پاسخ داد : عزاداری رفته است!
ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!

داستان بچه ملا

روی ملا خواست بچه اش را ساکت کند به همین جهت او را بغل کرد و برایش لالایی گفت و ادا در می آورد, که ناگهان بچه روی او ادرار کرد!
ملا هم ناراحت شد و بچه را خیس کرد.
زنش گفت: ملا این چه کاری بود که کردی؟
ملا گفت: باید برود و خدا را شکر کند اگر بچه من نبود و غریبه بود او را داخل حوض می انداختم!

داستان ملا در جنگ

روزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست.
ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟

داستان نردبان فروشی ملا

روزی ملا در باغی بر روی نردبانی رفته بود و داشت میوه می خورد صاحب باغ او را دید و با عصبانیت پرسید: ای مرد بالای نردبان چکار می کنی؟ملا گفت نردبان می فروشم!
باغبان گفت : در باغ من نردبان می فروشی؟
ملا گفت: نردبان مال خودم هست هر جا که دلم بخواهد آنرا می فروشم.

داستان لباس نو

روزی ملا ملا به مجلس میهمانی رفته بود اما لباسش مناسب نبود به همین جهت هیچکس به او احترام نگذاشت و به تعارف نکرد!
ملا ه خانه رفت و لباسهای نواش را پوشید و به میهمانی برگشت اینبار همه او را احترام گذاشتند و با عزت و احترام او را بالای مجلس نشاندند!ملا هنگام صرف غذا در حالیکه به لباسهای نواش تعرف می کرد گفت: بفرمایید این غذاها مال شماست اگر شما نبودید اینها مرا داخل آدم حساب نمی کردند.

داستان ملا و گوسفند

روزی ملا از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد.
ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است
دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم.
ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی!
روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!؟

داستان خانه ملا

روزی جنازه ای را می بردند پسر ملا از پدرش پرسید : پدرجان این جنازه را کجا می برند؟!
ملا گفت او را به جایی می برند که نه اب هست نه نان هست نه پوشیدنی هست و نه چیز دیگری
پسر ملا گفت : فهمیدم او را به خانه ما می برند!

داستان داماد شدن ملا

روزی از ملا پرسیدند : شما چند سالگی داماد شدید؟
ملا گفت به خدا یادم نیست چونکه آن زمان هنوز به سن عقل نرسیده بودم!

داستان گم شدن ملا

روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟
ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟

داستان دوست ملا

روزی ملا با دوستش خورش بادمجان می خورد ملا از او پرسید خورش بادمجان چه جور غذایی است؟
دوست ملا گفت : غذای خیلی خوبی است و راجع به منافع ان سخن گفت.
بعد از اینکه غذایشان را خوردند و سیر شدند بادمجان دلشان را زد به همین جهت ملا شروع کرد به بدگویی از بادمجان و از دوستش پرسید: خورش بادمجان چگونه غذایی است!؟
دوست ملا گفت: من دوست توام نه دوست بادمجان به همین جهت هر آنچه را که تو دوست داری برایت می گویم!

داستان ماه بهتر است

روزی شخصی از ملا پرسید: ماه بهتر است یا خورشید!؟
ملا گفت ای نادان این چه سوالی است که از من می پرسی؟ خوب معلوم است, خورشید روزها بیرون می آید که هوا روشن است و نیازی به وجودش نیست!
ولی ماه شبهای تاریک را ورشن می کند, به همین جهت نفعش خیلی بیشتر از ضررش است



:: موضوعات مرتبط: داستان های خنده دار , ,
تاریخ : یک شنبه 21 آبان 1391
بازدید : 601
نویسنده : حسن عادل

من تقریباً تو دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت؛

سلام حالت خوبه؟

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی مردانه هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم
به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت
آوری دادم؛

- حالم خیلی خیلی توپه.

بعدش اون آقاهه پرسید؛

- خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟

با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم برا ی همین گفتم؛

- اُه منم مثل خودت فقط داشتم از اینجا می گذشتم..

خنده بازار

وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور میشه، به هر ترفند بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم؛

- منم می تونم بیام طرفت؟

آره سؤال یکمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ
احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم؛

- نه الآن یکم سرم شلوغه!!!

یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت :

- ببین. من بعداً باهات تماس می گیرم. یه ا ح م ق ی داخل دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب ميده. 



:: موضوعات مرتبط: داستان های خنده دار , ,
تاریخ : پنج شنبه 18 آبان 1391
بازدید : 695
نویسنده : حسن عادل

Business English Pod حاوی جدیدترین درس های زبان انگلیسی برای کسب و کار می باشد به این صورت که تمرکز اصلی این درس ها برروی جلسات، سخنرانیها، تلفن، مذاکره، گفتگو ، چت و … می باشد و نکاتی در مورد آموزشی لازم در این زمینه ها به شما آموزش داده می شود . این پک حاوی کتاب های PDF ، فایل های صوتی MP3 و فیلم های ویدئویی می باشد که در درس های مختلفی دسته بنده ای شده اند . برای فراگیری این آموزش نیازمند داشتن آشنایی نسبی با زبان English می باشید . حدود سه ساعت آموزش تصویری و ۱۰ ساعت آموزش صوتی و همچنین وجود کتاب های راهنما ، زمینه ی مناسبی برای فراگیری بهتر زبان انگلیسی می باشد .                                                                                                               دانلود در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: اموزشی , ,
تاریخ : پنج شنبه 18 آبان 1391
بازدید : 611
نویسنده : حسن عادل

 این ویدئوهای آموزشی به مجری گری و همچنین تهیه کنندگی Maeve O'Meara ساخته شده اند ، کسی که بیشتر عمر خود را به دنبال آشپزی و غذا بوده است و با سفر به کشورهای مختلف ، آشپزی آن ها را یاد می گیرد تا با طعم های جدید آشنا شود . در طی این آموزش های تصویری ، او به ۱۳ مکان مختلف سفر میکند که کشورهای مراکش ، مالزی ، هند ، اسپانیا ، ویتنام ، ایتالیا ، چین ، ترکیه ، پرتغال و … از جمله کشورهایی هستند که با داشتن این ویدئوها ، می توانید با غذاهای محلی و سنتی آن ها آشنا شوید . تمامی این ویدئوها با فرمت AVI بوده که در ادامه قابل دریافت می باشند .                                                                                                                                  دانلود در ادامه مطلب                                                     



:: موضوعات مرتبط: اموزشی , ,
تاریخ : پنج شنبه 18 آبان 1391
بازدید : 594
نویسنده : حسن عادل

عنوان وبلاگ:برای نمایش در موتور هی جستجو حیاتی است و به عنوان پیش نمایش در موتور های سرچ نشان داده میشود.

نام نویسنده:اختیاری است و نشان دهنده نام مدیر کل وبلاگ و یا نویسندگان وبلاگ است.

شرح وبلاگ:اختیاری است و شما میتوانید کمی در باره وبلاگتان توضیح دهید

ایمیل خصوصی:در سرویس های بدرد بخور نمایش داده نمیشود و اگر شما رمز عبورتان را فراموش کردین به این ادرس ارسال خواهد شد.

ایمیل نویسنده:جهت ارتباط بیشتر بازدید کنندگان با مدیر وبلاگگ مفید است.سعی کنید ایمیلی را که به صورت خصوصی به سرور ارائه دهنده وبلاگ دادید را ننویسید 



:: موضوعات مرتبط: اموزشی , اموزش وبلاگ نویسی , ,
تاریخ : پنج شنبه 18 آبان 1391
بازدید : 714
نویسنده : حسن عادل

موضوع این سری از فیلم ها: راهنمای ایجاد و ساخت وبلاگ در لوکس بلاگ و راهنمای استفاده از امکانات حرفه ای این سرویس وبلاگ دهی

مناسب برای کسانی که می خواهیم افکار، نظرات، نوشته ها یا حتی محصولات خود را در اینترنت عرضه کنند

سطح آموزش: مقدماتی تا تکمیلی

تعداد فیلم این سری: 10 فیلم با فرمت MP4

مدت کل فیلم ها: 94 دقیقه

دانلود در ادامه مطلب





وبلاگ چیست؟

وبلاگ ها صفحات اینترنتی هستند که به شما امکان انتشار مطالب، تصاویر، فیلم، صوت و ... را می دهند. شما به هر تعداد که بخواهید می توانید مطلب و عکس در آنها قرار بدهید. شما با راه اندازی یک وبلاگ، یک آدرس منحصر به فرد به نام خودتان مثل www.nanokam.loxblog.com دریافت می کنید که می توانید آن را به دوستان خود بدهید تا مطالب و نظرات شما را مشاهده کنند و دیگران هم می توانند نظرات خود را درباره مطالب شما بنویسند.

می توانید مطالب ویژه بنویسید که فقط دوستانتان به آنها دسترسی داشته باشند. می توانید برای مطالبتان رمز بگذارید تا فقط اشخاص خاص بتوانند آنها را مشاهده کنند یا یک نظر سنجی در وبلاگ خود راه بیاندازید یا بازدید کنندگان را عضو وبلاگ خود کنید.

.. شکل ظاهری وبلاگ خود را می توانید از بین ده ها قالب زیبا تنها با یک کلیک انتخاب کنید.






چرا استفاده از وبلاگ ها؟

می توان این طور گفت که وبلاگ ها وبسایت های از پیش آماده ای هستند که تقریبا تمام چیزی که شما برای کارهایتان نیاز دارید را برای شما پیش بینی کرده اند و در آنجا به صورت رایگان برای شروع کار شما قرار داده اند. چیزی که اگر خودتان می خواستید از صفر شروع کنید و راه اندازی کنید، باید هزینه پولی و وقتی بسیار زیادی می کردید تا آنها را فراهم می کردید.

به عبارت دیگر می توان گفت وبلاگ ها ارزان ترین و سریع ترین راه برای ایجاد یک صفحه شخصی در اینترنت هستند که بتوانید مطالب خصوصی خود را در آن منتشر کنید. و به این ارزانی و سرعت، راحتی و خلاصی از مسائل فنی را هم اضافه کنید. شما برای اینکه یک وب سایت داشته باشید باید کلی مسائل فنی بدانید و همیشه از اینکه توسط هکرها هک شود نگران باشید، در حالی که با داشتن وبلاگ هیچ نگرانی از این مسائل نخواهید داشت.





چرا این فیلم به آموزش لوکس بلاگ پرداخته است؟

در حال حاضر، بیشترین امکانات در لوکس بلاگ اضافه شده است که برخی از اینها برای یک وبلاگ تعجب بر انگیز است:

از جمله این امکانات که برای داشتن یک وبلاگ حرفه ای و کاربر پسند به شما بسیار کمک می کند:

شما یک وبلاگ می سازید اما 5 انتخاب آزاد برای انتخاب نام وبلاگ خود دارید

خبرنامه ( امکان بسیار مفید برای نگداری از بازدید کنندگان وبلاگ شما

داشتن چندین وبلاگ به صورت همزمان

ضبط و پخش صدا در وبلاگ

نظر سنجی

اتصال دامنه به وبلاگ

معرفی به موتور های جستجو

قابلیت اضافه کردن کدهای اضافی

عضو گیری در وبلاگ

لینک دهی خود کار

و ...




در این مجموعه شامل 10 فیلم به مجموع 94 دقیقه است که مهمترین مسائل وبلاگ نویسی را به شما آموزش می دهد:

فیلم شماره 1: عضویت در لوکس بلاگ و نکات لازم

فیلم شماره 2: نوشتن مطلب جدید

فیلم شماره 3: ویرایش مطلب و راهنمای کار با ادیتور مطلب

فیلم شماره 4: قرار دادن تصویر در مطلب و وبلاگ

فیلم شماره 5: موضوع بندی مطالب

فیلم شماره 6: تغییر قالب و پوسته وبلاگ

فیلم شماره 7: معرفی به موتور های جستجو

فیلم شماره 8: استفاده از خبرنامه

فیلم شماره 9: نظر سنجی

فیلم شماره 10: تنظیمات مهم در وبلاگ






راهنمای دانلود و استفاده:

1- جهت افزایش سرعت دانلود، پیشنهاد می شود از برنامه های مدیریت دانلود مثل Orbit Downloader استفاده کنید. این برنامه و همچنین آموزش استفاده از آن را از این صفحه می توانید دریافت کنید.

2- برای کمتر شدن حجم فایل ها، آنها فشرده سازی شده اند، ویندوز به صورت پیش فرض این برنامه را دارد. پس از دانلود روی آن ها راست کلیک کنید و یکی از گزینه های Extarct را بزنید.

3-فایل ها برای کیفیت بیشتر و حجم کمتر در قالب MP4 ذخیره سازی و برای دانلود قرار داده شده اند، اگر بعد از دانلود باز نمی شوند یا مشکلی در پخش آنها دارید، پیشنهاد می شود از برنامه های پخش MP4 مثل VLC Player استفاده کنید.

 

4-برای مشاهده آنلاین فیلم ها، باید مرورگر شما این امکان را بدهد. اگر مشکلی در این زمینه دارید، و همچنین افزایش سرعت مرور سایت های اینترنتی، پیشنهاد می کنم از مرورگر google chrome استفاده کنید.

                                                                                                                                                             دانلود مجموعه فیلم آموزش وبلاگ نویسی در لوکس بلاگ با حجم 131 مگابایت                                                     
 

 



:: موضوعات مرتبط: اموزشی , اموزش وبلاگ نویسی , ,
تاریخ : چهار شنبه 17 آبان 1391
بازدید : 683
نویسنده : حسن عادل

جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند !
 

تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ...


 

 



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,

تعداد صفحات : 17


سلام به وبلاگ من خوش امدید.امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد و نظر بدید.

عمل کرد وبلاگ؟


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تاپ دانلود و آدرس topdownloads.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com